معرفی طرح تدبر در قرآن و سیره
طرح تدبر در قرآن و سیره معصومین(علیهم السلام) حاصل سالها انس و تحقیق در قرآن و سیره اهل بیت (علیهم السلام) است که با هدف عمومی سازی انس با این دو یادگار پیامبر در میان مردم تدوین شده است.
فرآیند ایده این طرح را از زبان استاد محمد حسین الهی زاده در ادامه مطالب بخوانید.
فرایند ایده تدبر از زبان استادالهی زاده
بسم الله الرحمن الرحیم
در خدمت مقدس سربازی بودم که با فردی آشنا شدم که زیاد قرآن می خواند یک جلسه ای با هم نشستیم و سوره مبارکه یس را با هم مرور کردیم. چون فضا، فضای معنوی جبهه بود خیلی لذت بردم و گمشده خودم را در انس با قرآن یافتم. شبها ساعتی که همه می خوابیدند تازه شروع کار بحث قرآنیمان بود، در درون سنگر فانوسی روشن می کردیم و تا نزدیک اذان صبح قرآن می خواندیم و گذشت زمان را متوجه نمی شدیم، گویا خدا با ما حرف می زد و لذت در محضر قرآن بودن را آنجا تجربه می کردیم.
بعد پای من به دانشگاه باز شد در آنجا من با دوستی قرآنی آشنا شدم که او از بنده سبقت گرفت و خیلی زود به لقاء الله شتافت- شهید عظیمی- وقتی او فهمید من خیلی به قرآن علاقه دارم،
گفت: حاضری با هم مباحثه قرآنی داشته باشیم. تلاوت قرآن داشته باشیم.
گفتم: بله گفت: کِی
گفتم: هر وقتی که تو بگویی گفت: تو یک وقتی بگو،
ما هم یک وقت سختی را گفتیم که اگر او واقعاً عاشق باشد بیاید اگر هم عاشق نباشد لازم ندارد که ما وقت بگذاریم گفتم: ساعت2 بعد از نیمه شب.
گفت: باشد من رأس ساعت 2 بعد از نیمه شب منتظر شما هستم.
خدا توفیق داد و شبها را تا سحر در دانشگاه قرآن می خواندیم شبها قرآن می خواندیم چون «إنّ ناشئه اللیل هی أشدّ و طئاً و أقوم قیلاً»(مزّمّل/6) و اصل شب زنده داری تلاوت قرآن است خداوند به پیامبر می فرماید «یا أیّها المزّمّل قم اللّیل الّا قلیلاً نصفه أو انقص منه قلیلاً أو زد علیه و رتّل القرآن ترتیلاً»
یعنی اصل شب زنده داری و تهجد برای قرآن خواندن است،کنارش نماز خواندن هم هست. ممکن است سئوال پیش بیاید که چرا خدا سه گزینه را برای پیامبر پیشنهاد می کند می فرماید: نصف، کمتر از نصف، بیشتراز نصف،خوب یکباره یک گزینه به پیامبر می گفت.
چون حالات فرق می کند یک شب پیغمبر بسط روحی دارد از نصف بیشتر باشد، یک شب حالت اعتدال دارد نصف، یک وقت گرفته و خسته است کمتر، ولی تعطیل نشود به پیامبر راهکاری را پیشنهاد می کند که هیچ وقت تعطیل نشود ولی اگر یک گزینه بود مثلاً فقط بیش از نصف بود در آن شبهای خسته بودن پیامبر(ص) چه کار کند؟
ما هم باید در تلاوت قرآنیمان فراز و فرود داشته باشد ولی هیچ وقت تعطیل نشود ارتباط ما با قرآن کم و زیاد شود ولی تعطیل نشود.
اینقدر او مأنوس با قرآن بود که یادم است که در جلسه ادبیاتمان استادمان به ما دستور انشاء داده بودند موضوع انشاء هم کلمه بود.خدا رحمت کند شهید دیگری بود به نام اثنی عشری – خواهر زاده آیت الله مکارم شیرازی – او انشایش را قرآنی نوشته بود یعنی کلمه در قرآن مثلاً حضرت عیسی(ع) کلمه است، همه عالم کلمات است، همه اینها را جمع کرده بود و یک تفسیر موضوعی را درباره کلمه، با آیات شریفه قرآن نوشته بود.
شهید عظیمی گفت: انشای ایشان هم قرآن دارد هم حرف دیگر دارد ، یعنی اقتباس کرده از قرآن، اما من انشایی می نویسم که در آن هیچ واژه غیر قرآنی به کار برده نشود ،آنقدر ایشان با قرآن مأنوس بود.
تا مدتی که ما با این دوستان راه قرآن را ادامه دادیم،در عملیات والفجر8 مجموعه ای از دوستان ما به لقاء الله پیوستند.
برای من درس خواندن در دانشگاه خسته کننده بود با خود می گفتم:چرا من باید این علمها را یاد بگیرم ، داشتم خسته می شدم تنها راه نجات من که هم دانشگاه بمانم و هم درسهایم را بخوانم این بود که این درس خواندن را قرآنی کنم ، چون اگر قرآنی نمی شد من هیچ انگیزه ای نداشتم که دانشگاه را ادامه بدهم آنچه باعث شد من در دانشگاه بمانم قرآن بود از صرف شروع کردم چون رشته من علوم قرآن و حدیث بود با این دروس خود به خود درگیر بودم و آنها من را ارضاء نمی کرد کسی که حلاوت قرآن را بچشد هیچ چیزی برای او مزه ندارد بهترین کتابها را هم بگذاریم جلویش مزه ندارد لذا این درسها خواندنش برای من خیلی سخت بود و بی روح، آنچه باعث شد که من این درسها را بخوانم این بود که من باید این درسها را قرآنی بخوانم، صرف را در مقابلش قرآن می نوشتیم، نحو را قرآن می نوشتیم، رفتیم منطق، منطق را هم انگیزه ای نداشتیم ولی گفتیم: اگر قرآن با آن بیاید می خوانیم و گرنه نمی خوانیم دیدیم نه قرآن یک نظام منطقی دارد و گفتارش یک گفتار عاقلانه و منطقی است خصوصاً برهانها و عقایدش بر یک نظام منطقی استوار است.
بالاخره منطق را هم در کنار قرآن خواندیم بعد همینطور اصول را،فقه را و بحثهای دیگر را تا زمانی که لمعه را خواندم لمعه پایان سطح بود آن را که خواندم درسهای بعدی دیگر تکراری بود رسائل، مکاسب و کفایه که دروس سطح است.
اینها را از لحاظ علمی قبلاً گذرانده بودم، فقط تفسیر مانده بود و هیچ انگیزه ای برای خواندن آنها نداشتم مگر اینکه یک فکری بکنم و یک کار قرآنی انجام دهم، دیدم نمی توانم کاری بکنم بالاخره در علم اصول غیر از اصول و فقه که می توانستم یک مقدار سابقه قرآنی آن را ببرم جلو، تو رسائل چه کار می خواهم بکنم تو کفایه چکار می خواهم بکنم دیگر راه ندارد.گفتم: من قرآن بخوانم تفسیر المیزان را شروع کردم به خواندن16 جلد آن را خواندم باور بفرمائید وقتهای زیادی در خدمت تفسیر المیزان بودم و اگر مانعی نبود با صدای بلند تکبیر می گفتم به خودم می گفتم کاش از روز اول قرآن می خواندم ،افسوس می خوردم که ایکاش از همان روز اول با معارف قرآن آشنا شده بودم اینقدر به من انرژی می داد معارف قرآن که در پوست خود نمی گنجیدم.
این 16 جلد را که خواندم، به خاطر علاقه زیادی که داشتم حلقه های قرآنی را با رفقا راه انداختیم من معمولاً درسهایم را جلوتر می خواندم یعنی مثلاً 3-4 سال از دانشگاه جلوتربودم چون درسهایم را اینطور خوانده بودم برای وقتهای امتحانات طرفدار زیادی داشتم و من از وقت امتحانات خوب استفاده می کردم و حلقه های دانشجویی که تشکیل می شد من از آن حسن استفاده می کردم آنها کاملاً به من نیازمند بودند.
صبح شروع می کردیم برای درس خواندن تا ظهر و ظهر شروع می کردیم تا شب یک اتاق پر از دانشجو.
فلاسک پشت فلاسک چایی خالی می کردیم رفقا با ما خیلی مأنوس شدند امتحانات که تمام شد گفتیم: که این جمعمان را به هم نزنیم اگر صلاح می دانید بیائید با هم قرآن بخوانیم حسن استفاده من این بود حلقه های قرآنی را اینطوری شروع کردیم.
یادم است خدمت آقای جوادی رسیدم ازایشان راهنمایی خواستم گفتم: ما می خواهیم با هم قرآن بخوانیم چه تفسیر مختصر، ساده ای را معرفی می کنید،ایشان فرمودند: تفسیر صافی این تفسیر برای مرحوم فیض کاشانی است و اخیراً هم تفسیر اصفا در آمده که خلاصه آن است تفسیر صافی 4 جلد است تفسیر اصفی2 جلد است و این را به ما پیشنهاد کردند سرّ پیشنهاد ایشان هم این بود چون مرحوم فیض کاشانی حکیم است، عارف است متکلم، مفسّر و محدث است چون جامع علوم است تفسیری که ارائه می دهد یک تفسیر جامعی است باز دنبال تفسیر دیگری رفتیم تفسیر شُبَّّر آن هم یک جلد است یک جلد حاشیه قرآن تا سوره مبارکه هود این تفسیر را صفحه به صفحه خواندم این تفسیر هر چه آیه توضیح دارد را بین همان آیات توضیح داده خیلی هم موجز، مرحوم شبَّر یک تفسیر وسیع دارد این تفسیر یک جلدی عصاره آن تفسیر بزرگ است تا سوره مبارکه هود را با رفقا هر روز مباحثه می کردیم و جلسات را داشتیم الحمدالله.
الان آن جمعی که با هم بودیم همه جز اساتید هستند. دو تا دوستی است که خیلی ماندگار است چون خیلی نقش دارد یکی دوستان سربازی و یکی دوستان دانشگاه. دوستان سربازی هم در شرایطی هستند که نیاز دارند به کسی که به آنها کمک بکند تا شخصیتشان تثبیت شود و شکل بگیرد و همچنین دوستان دانشگاهی لذا خدمت کردن به یکدیگر را خوب قدر بدانید ماندگار است اینها.در جوانی آسمان روح بلند و صاف و با یک نگاه با خدا ارتباط برقرار می کند فرصت بسیار عالی است.
شما در اینچنین شرایطی دارید این ساختار روح را می سازید و جهت دهی می کنید و سلولهای خورشیدی روح خودتان را به سمت خورشید تنظیم می کنید تا مرتب انرژی جمع کنید.
دوران تحصیلات بنده پایان یافت و بعد از اینکه این تجربه های کار گروهی را داشتیم کم کم پای ما به تدریس تفسیر باز شد یعنی از حوزه از من درخواست کردند که بیائید جلسه قرآن داشته باشید یکی دو سال تفسیر می گفتم تا اینکه یک روز خدمت آیت الله جوادی آملی رسیدم گفتم به من پیشنهادهای فراوانی می شود و من دوست دارم ادامه تحصیل بدهم شما کدام یک از این گزینه ها را به عنوان وظیفه مناسب تر می دانید ایشان فرمودند: بیائید قم ما هم رفتیم قم و یک هفته از پیشنهاد ایشان تا رفتن به قم بیشتر طول نکشید و10 سال افتخار خدمت گذاری به ایشان را در موسسه اسراء داشتم آنجا هم خودش یک داستان طولانی دارد.
دوستان متنوع ، محقق همه از علماء و فضلا در محضر استادی ارجمند مثل ایشان ولی باز هم آن حال و هوای من به قوت خودش باقی بود می گفتم درست است که حاج آقا حرفهای بسیار بلند، حکیمانه ای دارند ولی من نمی خواهم قرآن میان حرفهای ایشان گم بشود باید قرآن سر لوحه باشد و فرمایشات ایشان و مباحث نورانی ایشان شرحی و پاورقی ای بر قرآن باشد اصل قرآن است.
ده سال با همین حال و هوا با رفقای مختلف کار کردیم تا اینکه الحمدالله جلد 9تسنیم از چاپ خارج شده و تا جلد 15 هم که در محضر استاد است که ببینند ولی اینها باز هم مرا آرام نمی کرد چون می دیدم که ما خدمت این بحثها که می رویم زود با آیه فاصله می گیریم یعنی آیه شروع خوبی هست ولی بعد می رویم به موارد دیگر با خود فکر می کردم که چه می شود خدایا اولش تو، آخرش تو، وسطش تو، اصلاً از آیه دور نشوم، از عبارات دور نشوم، یک فکری، یک راهی، تدبر اینطور متولد شده است این شکل گیری تولد تدبر بود در ذهنم تا مدتی اینگونه از قرآن بهره علمی می بردم در قالب تدبر ولی گاهی از اوقات دلم می گرفت به بن بست می رسیدم در این 10 سال من در قم معتکف بودم در موسسه اسراء در آنجا بیشتر در خدمت قرآن بودم و لذا اگر یک وقت دلم می گرفت پناهی جز قرآن نداشتم قرآن را همین جوری باز می کردم می گفتم: من با تو خاطرات زیادی دارم عمرم را با تو گذراندم من را می خواهی تنها بگذاری اما آنقدر بی حال بودم که لحظه های اول راحتی حاضر نبودم بخوانم ولی چشم بر نمی داشتم از آن.
کم کم خودش را نشان می داد. همینطور می خواندم ، همینطور ادامه می دادم می دیدم کمی بار سنگین دل سبک می شود به آخر صفحه رسیدم سر حال شدم باز ادامه دادم دیدم الحمدالله دیگر روی من فشار نیست مثلا به آیه40 که می رسیدم آیه جرقه ای می زد می گفتم اصلاً گمشده من همین بود.
آن تجربه های تکبیر گفتن در خدمت المیزان در اینطور تلاوتهای بعد از بحران روحی جرقه می زد و آنقدر به من نشاط می داد که باز جا برای تکبیر گفتن بود ، این قرآن یک موجود زنده است گویا من را می شناسد دقیقاً می داند مشکل من چیست.
وقتی به اینجا رسیدم گفتم: این تجربه، سرمایه است و برای من هم نیست، یک امانت است باید اینها را منتقل کنم مگر دیگران از من چه کم دارند ، این نیاز فطری انسان است که باید با خالق خودش مرتبط باشد، من اینطور مشکلم را حل کردم به دیگران هم می گویم راه حل این است ، یعنی اگر می خواهید به خودتان خدمت کنید اگر می خواهید زندگی خوبی داشته باشید راه این است.
باز این به ذهنم خطور کرد که این تو هستی که 15 تا20 سال است که با درسهای حوزوی آشنا هستی و تو هستی که می توانی اینگونه ارتباط برقرار کنی با قرآن
اما گفتم: نه، مگر قرآن برای من است، مگر قرآن برای سطح من است قرآن گفته: «هدی للناس»پس بنابراین برای عمومی سازی و ترویج آن گفتیم باید برویم در خدمت مردم تا همه استفاده کنند.
قرآن برای تمام بشریت است نه فقط برای شیعیان و مسلمانان ، چرا انسانهایی که در گوشه گوشه دنیا زندگی می کنند باید محروم باشند از قرآن ،آنها الان محرومیتشان دست خودشان نیست و وظیفه ما این است که بگوییم اینچنین چیزی هم است بعد اختیار با خودت است می خواهی قبول کنی یا نکنی وظیفه پیغمبر این است که این را به همه مردم برساند این نامه خدا است همه نامه خدا را باید بخوانند و بفهمند
* سئوال پیش می آید که مگر همه انسانها می توانند قرآن را بفهمند؟
بله نه تنها می توانیم بلکه وظیفه است که همه ما در خدمت قرآن کریم باشیم.
* سئوال پیش می آید پس اینهمه بزرگان ما، بحثهای تفسیری ما و شرایط مفصّلی را که برای کسی که قرآن را بخواهد بفهمد بیان کرده اند چه ؟
جواب این است که آنها همه حق است ولی برای مفسر آنچه ما می گوییم برای کسی است که می خواهد ظاهر قرآن را بفهمد نه از قرآن احکام استنباط بکنیم ما می خواهیم مانند مسلمانان صدر اسلام در شرایط نزولی وحی قرار بگیریم و برویم در آنچنان فضایی.
باز به ذهن خطور می کند که چه فایده ما مشکلات روز خودمان را داریم تو می خواهی به 1400 سال پیش بر گردی این چه کاری است؟
می گویم نه من باید به این سئوالها پاسخ دهم: آیا من می خواهم یک زندگی دینی داشته باشم؟ یا نه می خواهم یک زندگی دلخواه ،یک زندگی شرقی، غربی و…داشته باشم اگر جواب این است که می خواهم زندگیم زندگی مکتبی باشد زندگی ام بندگی باشد و این شد شعار من پس بنده باید ببینم حرف مولایم چیست؟
کلیات دینم را می توانم از قرآن پیدا کنم البته آئین نامه ها را باید از سوی سنت فهمید برای اجراء هم یک مجتهد و ولی فقیهی باشد تا بتوانیم اجرا کنیم ولی چرا من از برنامه ها و افق آینده ام نباید اطلاع داشته باشم چون خدا درست است که من را بنده می خواهد ولی بنده آگاه می خواهد، نه بنده ای که هیچ چیز نمی داند افتخار خدا به بنده هایش به آگاهی آنها است.
لذا اینکه به وسیله تدبر در محیط و فضای صدر اسلام قرار بگیرم از تولد دینم تا اهداف دینم همه را متوجه بشوم و آگاه راه بروم جزء نیاز اساسی جامعه است زیراکه باید در جامعه فرهنگ قرآنی حاکم باشد ولی الان با اینکه تدین وجود دارد ولی آنچه در لایه اول ذهن مردم از دین است معجونی است از شرق و غرب، معجونی است از تفکر صحیح شیعه و…. مردم اسیر چیزهای دیگر شده اند کسی باید به داد مردم برسد.فرهنگ آن مجموعه دانشهایی است که تأثیر مستقیم در رفتار انسان دارد راه نجات جامعه ما این است که فرهنگش فرهنگ قرآنی بشود.
راه تثبیت نظام جمهوری اسلامی و تعمیق دینداری مردم،ترویج فرهنگ قرآنی است، راه پیشرفت فرهنگ تشیع در جهان اسلام فرهنگ قرآنی است. چون ما با برادران اهل تسنن در جامعه اسلامی می توانیم بر محور قرآن گفتگو داشته باشیم.
خدا آنقدر هنر دارد در پیشبرد کارهایش که هم زمان به دهها نفر یک مطلب را می دهد اگر همین امروز من کمی ناز کنم خدا ناز من را نمی کشد کسانی دیگری هستند کار خدا تعطیل نمی شود.کار خدا پیش می رود لذا چون می ترسم که اگر یک ذره ناز کنم از صحنه حذف خواهم شد همواره خاضعانه در خدمت هستم.
گاهی اوقات استادم این طور راهنمایی می کردند که وقتی با خدا صحبت کنید بگوئید خدایا! تو بنایت این است که حق جلو برود پس ما هم در خدمت هستیم، ما برویم خدمت خدا و بگوئیم خدا یا! اگر می شود از طریق ما کار خودت را پیش ببر، کار کار او است ما باید برویم و تقاضا کنیم که ما را به کار بگیرند.
به نظرم می رسد برای یک جهاد فرهنگی موضوع تدبر ضرورت دارد برای پیشبرد انقلاب اسلامی تدبر ضرورت دارد یک نیاز عمومی است.
تدبر در جان بنده به عنوان یک رسالت و به عنوان یک مسئولیت رقم خورده لذا هرگاه برایم تزاحم پیش می آید و یک طرف قضیه باشد می گویم:این بر روی دوش من است و این باید حتماً به جایی برسد، لذا سر از پا نمی شناسم من حرفی ندارم که تلف شوم در راه قرآن ، زندگیم را رها می کنم می گویم خدا یا کار من کار تو، کار تو کار من «إن تنصروا الله ینصرکم و یتبّت أقدامکم»اگر شما خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری می کند.
برای تشکیل امت اسلامی که مسئله الان تاریخ و اسلام و تاریخ انسانیت است چاره ای جز ترویج فرهنگ قرآنی نیست. اگر انقلاب اسلامی می خواهد پرچمدار حرکت تاریخی باشد ملت ایران باید قرآنی بشود تا بتواند ام القرای اسلام شود. لذا فکر نکنید تدبر فقط یک حرکت دینی است فقط یک تجربه یا یک روش است نه یک استراتژی است.
* آیا اگر تدبر همراه با تفسیر آیات و روایات باشد تأثیر گذاریش بیشتر نیست؟
تفسیر از تدبر بالاتر است منتها اگر ما با رویکرد تفسیری خدمت قرآن برویم این انرژیهایی که داریم مصرف می شود و با چند آیه و یا سوره از قرآن بیشتر آشنا نمی شویم، ما باید همه قرآن و همه سوره ها را با هم ببینیم لذا چون مرگ خبر نمی کند که کِی خواهد بود لذا هر چه زودتر ما ببینیم در لایه اول چه خبر است بهتر است، وقتی تمام شد چه خبرهای بعدی، چه خبر تفسیری ، چه خبر تطبیقی، تأویلی و باطنی، لذا یکی از دیدگاههایی که باعث شد تدبر که لایه اول فهم قرآن است رابه عنوان یک وظیفه قرآنی در نظر بگیریم به خاطر این است که خدا ما را موظف به همه قرآن کرده است نگفته است که شما به یک آیه قرآن عمل کنید یا به یک سوره عمل کنید گفته است کل قرآن را بفهید و به کل قرآن عمل کنید.تدبر یک نگاه کلی به قرآن است.
کار تقریباً یک کار تخصصی است و موفق نخواهد شد مگر اینکه مایی که روش تدبر را بین جمع خاصی در دانشگاه ها گسترش می دهیم روشهای عرضه این نتایج را هم به مردم گسترش بدهیم که این شیرینی به دل مردم بنشیند یعنی ما دانشگاهیان را جزء عموم مردم نمی دانیم،دانشگاهیان را نخبگان جامعه می دانیم، نگاهمان در بحث تدبر نگاه ملی است ولی می گوئیم به صورت طبیعی دانشجویان ما نخبگان ملت هستند با این نخبگان باید سه لایه کار بکنیم لایه اول در جلسات بیایند بنشینند و بهره ور از قرآن باشند لایه دوم به این اکتفا نکنند اینها انسانهای فهیم و با فکری هستند اینها بگویند به چه دلیل؟ دلیلش را هم ما برای آنها بگو ئیم.سوم اینکه راه کار اینکه خودشان بتوانند مرتبط بشوند و کارهای پژوهشی انجام دهند و لایه اول را بتوانند خود پوشش دهند، این را هم ما با آنها کار خواهیم کرد ولی به همه آنها توصیه خواهیم کرد که برای بازار بسته بندی ویژه باید داشته باشند چون این اطلاعات بازاری نیست این جزوه را نمی توانیم به بازار عرضه بکنیم جزوه برای کسانی است که آن پیشینه ها را دارند، ما برای آراء و سئوالات مردمان احترام قائل هستیم باید به کسی که ترویج می کند بگوئیم سئوالات به صورت طبیعی پیش می آید تو اینها را در ذهنت داشته باش اگر سئوال کرد به او اینگونه جواب بده، ما فی الواقع به مربیهایی که تربیت می کنیم خدمات پس از فروش را همواره داریم.
* چرا شما آنقدر بر روی قرآن تأکید می کنید و شاید خیلی تأکید زیادی بر روی بحث اهلبیت(ع) ندارید؟
ما باید با سیره عترت هم آشنا شویم و إن شاء الله بحثی را هم به زودی در این زمینه آغاز خواهیم کرد منتها مسئله ای که هست این است که ملت ما در رابطه با اهلبیت (ع) از حد محبت هم پیشتر رفته و عاشق اهل بیت هستند ما الان به اندازه ای که ارادت و انس نسبت به اهل بیت(ع) داریم به این اندازه نسبت به قرآن نداریم هیچ کدام از ما نسبت به زنده بودن امام رضا(ع) و معجزه بودن کارهای ایشان و اینکه شما را دعوت می کند و شما می توانید با ایشان حرف بزنید شک نداریم ، بعد از زیارت تحولی در ما ایجاد می شود و بعدها دلمان برایشان تنگ می شود اینها را همه تجربه کرده ایم اماچرا این جایگاه را برای قرآن قائل نیستیم؟!
مگر قرآن و امام رضا(ع) با هم فرق دارند؟!
ما آنجا دخیل می شویم برای حاجتمان ولی آیا کسی دخیل می شود به قرآن برای حاجتش؟!
ما آنجا شفا می جوییم ولی آیا کسی در اینجا شفا می جوید؟!
پس در اینجا خلائی وجود دارد لذا در حال حاضر بیشتر انرژیمان را در این زمینه صرف می کنیم.
تدبر انس با قرآن است ،ما فقط با تدبر نمی خواهیم به قرآن عمل کنیم،نمی خواهیم فقط به قرآن در مقابل عترت اکتفا کنیم،می گوییم با تدبر می خواهیم یک دور با قرآن آشنا شویم.
* شما در کنار توجه به قرآن که به عنوان یک وظیفه است نباید به سایر مسائل زندگی هم به عنوان وظیفه بپردازیم و در آن راستا هم تلاش کنیم؟
مسائل دنیایمان را به دو شکل تقسیم کردیم:1- ضروریات 2- رفاهیات . ضروریات را وظیفه اصلی زندگی خود می دانیم ولی یک سری رفاهیات و مستحبات را به خاطر رسالتی که است آنها را کنار گذاشتیم و گرنه واجبات یک زندگی حتماً باید انجام بگیرد یعنی اگر خدایی نکرده من پول نداشته باشم و محتاج بشوم می روم و کار می کنم و آن را به عنوان وظیفه شرعی انجام می دهم چرا چون واجب است زندگی هم همینطور است ضروریات زندگی چند چیز است مثلاً همه به اکسیژن نیاز داریم آب و غذا لازم داریم، ضروریات یعنی آنچه بقای انسان به آن بستگی دارد این مسائل ضروری زندگی وظیفه فردی است و باید انجام بدهیم اما رفاهیاتش را فدای قرآن کردیم و به دیگران می گوئیم بیائید اگر شما موافق هستید این رفاهیات را تقدیم قرآن بکنیم.
و آخر دعواهم أن الحمدلله ربّ العالمین(یونس/10)
- ۹۲/۱۱/۱۹